معنی
سایر معانی: تارون، پشام، شبدیز، شبرنگ، خشین، تارین، (معمولا با: the) تاریکی، تیرگی، پشامی، تارونی، نفامی، شب هنگام، شبانگه، (بیشتر در مورد تئاتر و سینما و غیره) بسته، (رنگ) سیر، (پوست) سبزه، سیه چرده، تیره پوست، دیجور، گندمگون، (چشم و گیسو) سیاه، قهوه ای، نهان، پنهان، مخفی، سری، رازین، مکتوم، ناشناخته، مبهم، ناآشکار، پوشیده، گنگ، بغرنج، غم افزا، گرفته، دلگیر، اندوه آور، دلتنگی آور، خشمگین، دژم، دلخور، عبوس، خبیث، نابکار، شریر، اهریمنی، نادان، جاهل، ناآموخته، غافل، نفهم، کوردل، تاریک دل، (صدا) ژرف و حزن انگیز، (زبان شناسی - حروف با صدا) صدای تیره، پسین، واکه ی پسین، (مهجور) تیره کردن یا شدن، تاریک کردن یا شدن، تیره کردن
[نساجی] تیره - تاریک - رنگ تاریک