defiant
معنی
جسور، مخالف، مبارز، خیره چشم، بدگمان، بی اعتناء
سایر معانی: ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت، مبارزه خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، مظنون، معاند
سایر معانی: ستیزجوی، ستیزگرای، سرسخت، مبارزه خواه، عرض اندام کننده، نافرمان، سرپیچی کننده، سرپیچگر، گردنکش، متجاوز، متجاسر، مظنون، معاند
دیکشنری
تعصب
صفت
fighting, combatant, defiant, combative, adversaryمبارز
daring, bold, defiant, cocky, hardy, insolentجسور
suspicious, distrustful, mistrustful, defiantبدگمان
contrary, opposing, dissident, dissenting, averse, defiantمخالف
cocksy, cocky, cynic, cynical, defiant, gracelessخیره چشم
defiant, inobservantبی اعتناء
ترجمه آنلاین
سرکش
مترادف
aggressive ، audacious ، bold ، challenging ، contumacious ، daring ، gutsy ، insolent ، insubmissive ، insubordinate ، mutinous ، obstinate ، provocative ، rebellious ، recalcitrant ، reckless ، refractory ، resistant ، resistive ، sassy ، truculent