متغیر، نا پایدار، تغییر پذیر، تعویض پذیر، دگرگون شدنی، دگرگون پذیر سایر معانی: (در اتومبیل) توی دنده ی سبک تر گذاشتن، دگرگونی پذیر، عوض شدنی، مبادله پذیر، معاوضه پذیر، متلون، دمدمی، تعوی پذ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایدار، وفادار، دائمی، ثابت، استوار، ثابت قدم، باثبات، ماندگار سایر معانی: بی تغییر، پابرجا، دایم، همیشگی، مداوم، پیوسته، یکریز، باوفا، پر و پاقرص، (ریاضی - فیزیک) پایا، عدد ثابت، مقدار ثابت ...
ثابت سایر معانی: معتدل، به اندازه، میانه، دادوند، آرام، یکنواخت، هموار، یکجور، ملایم
بطورهمواریاصاف، بطورتساوی، بطور یک نواخت، ازروی بیطرفی [ریاضیات] به طور مساوی
فانی، بی وفا، بی ثبات سایر معانی: ناثابت، متغیر، دمدمی، هردمبیل [نساجی] بی ثبات - ناپایدار
مبادله، باهم عوض کردن، تبادل کردن، متناوب ساختن، تغییر دادن، مبادله کردن سایر معانی: داد و گرفت، پایاپایی، معاوضه کردن، عوض و بدل کردن، (جای دو چیز را با هم عوض کردن) گهولیدن، متناوب کردن، ی ...
تغییر ناپذیر، ثابت، نامتغیر، یک نواخت سایر معانی: دگرش ناپذیر، نادگرسان، دامند [ریاضیات] نامتغیر، تغییر ناپذیر، پایا، ثابت، استوار، بی تغییر، پابرجا
خسته کننده، یک نواخت سایر معانی: تک نواخت، بی تنوع، ملالت آور، عاری از چند گونگی، یکدست
دو وجهی، سطحی سایر معانی: یک سطحی، مسطح، هامنی، (کاملا) هموار، مستوی، تخت [کامپیوتر] مسطح 1. ( صفت ) مسطح . مثلاً ترانزیستورهای مسطح از تکه های مسطح سیلیکان ساخته شده اند . 2. ( صفت ) بر روی ...
طویله، اصطبل، ثابت، پا بر جا، استوار، باثبات، مداوم، پایدار، پایا، محکم، ثابت کردن، جا دادن، استوار شدن، در طویله بستن سایر معانی: ناجنبا، برجا، قرص، قوی، مستحکم، دیرپای، پردوام، پایست، دامن ...
ساکن، راکد، بی حرکت، ایستاده، ایستا، وابسته به اجسام ساکن سایر معانی: ناپویا (در برابر: dynamic)، ایستمان، ثابت، در جا، ناجنبا، آرمیده، غیر متحرک، ترازمند، همسنگ، متعادل، (رادیو و تلویزیون) ...
محکم، پر پشت، ثابت، پی در پی، استوار، مداوم، متین، یک نواخت، استوار یا محکم کردن سایر معانی: ناجنبا، بی حرکت، بی جنبش، بی تحرک، بی تکان، لق نکردنی، پیوسته، ایستا، یکجور، بی مکث، بی وقفه، همی ...