معنی

پایدار، وفادار، دائمی، ثابت، استوار، ثابت قدم، باثبات، ماندگار
سایر معانی: بی تغییر، پابرجا، دایم، همیشگی، مداوم، پیوسته، یکریز، باوفا، پر و پاقرص، (ریاضی - فیزیک) پایا، عدد ثابت، مقدار ثابت
[شیمی] ثابت، پایا، ماندگار، عدد ثابت، مقدار ثابت
[عمران و معماری] ثابت
[کامپیوتر] ثابت - مقدار ثابت - ثابت مقداری که هنگام اجرای برنامه ثابت می ماند . عبارتهای حرفی، مانند 3.5 و dolly madison دو ثابت هستند، زیرا همیشه مققدار یکسانی دارند . در زبان پاسکال و سایر زبانها این امکان وجود دارد که بتوان از اسامی برای تعریف ثابتها استفاده کرد .
[برق و الکترونیک] ثابت مقدار غیر متغیر در یک فرایند . - ثابت
[فوتبال] پایدار-استوار
[مهندسی گاز] عددثابت
[صنعت] ثابت، پایدار
[نساجی] ثابت - مقدار ثابت - ضریب ثابت - (ضریب ثابت یا ویژه )
[ریاضیات] پایا
[آمار] ثابت

دیکشنری

ثابت
صفت
fixed, constant, stable, steady, permanent, firmثابت
stable, permanent, firm, constant, abiding, resistantپایدار
permanent, constant, perennial, sequentialدائمي
steadfast, consistent, resolute, constant, unflinching, staunch stanchثابت قدم
firm, solid, consistent, stable, steadfast, constantاستوار
stable, constantباثبات
loyal, staunch, constant, allegiant, stanch, lealوفادار
persistent, indelible, immanent, continuous, constant, perdurableماندگار

ترجمه آنلاین

ثابت

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.