interchange
معنی
سایر معانی: داد و گرفت، پایاپایی، معاوضه کردن، عوض و بدل کردن، (جای دو چیز را با هم عوض کردن) گهولیدن، متناوب کردن، یکی در میان کردن، گاهوار کردن، پستا کردن، داد و گرفت کردن، پا یا پای کردن، تناوب، پستایی، گاهواری، گهولش، باهم عو کردن
[عمران و معماری] تقاطع غیر همسطح - تبدیلگاه - مبدل
[مهندسی گاز] مبادله کردن، تعویض کردن، متناوب کردن
[صنعت] تبادل کردن، معاوضه کردن، مبادله کردن
[نساجی] تبادل داخلی - جابجایی
[ریاضیات] عوض کردن، معاوضه، مبادله، تفویض، با تبدیل، جابجا کردن، مبادله کردن، تعویض