جلا، صیقل، لاک الکل، لاک الکل زدن به، جلا زدن به، لعاب زدن به، دارای ظاهرخوب کردن، جلا دادن، صیقلی کردن سایر معانی: (مجازی) جلا، براقی، لاک و الکل زدن، روغن جلا زدن، صیقل دادن، برق انداختن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جلاکاری [خوردگی] پرداخت سطحی قطعات فلزی و غیرفلزی بهوسیلۀ محلولهای رزینی، برای برّاق شدن و محافظت سطحی آنها
واژههای مصوب فرهنگستان
ورنی سیاه [شیمی] در صنعت برق، نوعی ورنی بر پایۀ روغنهای خشکشونده و/ یا رزینهای مصنوعی به همراه مواد بیتومنی (bitumen) که از آن برای آغشته کردن قطعات الکتریکی استفاده ...
ورنی سابخور [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] نوعی ورنی حاوی رزین سخت که میتوان سطح آن را سابید و صاف کرد
روغن جلا [شیمی] نوعی ورنی حاوی رزین که در روغن حل شده است و اغلب براثر واکنشهای شیمیایی به فیلمی (film) جامد تبدیل میشود
قهوه، درخت قهوه سایر معانی: (گیاه شناسی) بته ی قهوه (جنس coffea از خانواده ی madder)، دانه های قرمز رنگ این گیاه که پس از بودادن و آرد شدن تبدیل به قهوه می شود (coffee beans هم می گویند)، مه ...
مینا، لعاب، مینایی، مینا ساختن، میناکاری کردن، لعاب دادن سایر معانی: لعاب (که به سفال و فلز و غیره می دهند)، لاب، لایه آب، لیزابه، لعابدار کردن، مینادار کردن، لعاب زدن به، با رنگ های گوناگون ...
اصلی، خالص، درست، واقعی، حقیقی، اصل، عینی سایر معانی: اصیل، پاک نژاد، واقعی (در مقابل جعلی یا قلابی)، راست، بی غل و غش، دارای سندیت، معتبر، موثق، بی ریا، رک و بی ریا، امین و صریح [حقوق] اصیل ...
مالیات، طلایی کردن، زر اندود کردن، مطلا کردن، تذهیب کردن سایر معانی: با لایه ای از طلا پوشاندن، زرنگار کردن، زرکوب کردن، آب طلا زدن، اکلیل زدن، درخشان و جذاب کردن، (با دادن جلا و رنگ و آب چی ...
شرح، تصریح، نرمی، تفسیر، حاشیه، جلا، تفصیل، صافی، توضیح، سفرنگ، تاویل، براقی، جلوه ظاهر، حاشیه نوشتن بر، خوش نما کردن، تفسیر کردن، تاویل کردن، صیقل دادن، برق انداختن سایر معانی: مخفف: glossa ...
لاک الکل، رنگ لاکی، لاک الکل زدن سایر معانی: (از ریشه ی فارسی)، لاک و الکل، جلا (lacquer enamel هم می گویند)، لاک چینی (انگم که از برخی درختان بومی چین و ژاپن به دست می آید به ویژه از درختی ...
نرمی، صافی، براقی