مختلف، متنوع، گوناگون، غیر متجانس، چندین، چند تا، جورواجو سایر معانی: چندسان، متفاوت، بسیارگان، رنگارنگ، الوان، چندرنگ، چندجنبه ای، چندبخشی، چندگونه، رجوع شود به: variant [برق و الکترونیک] م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بغرنج سایر معانی: سر در نیاوردنی، آنچه که فهم یا تنظیم یا حل آن مشکل باشد، هم پیچیده، تودرتو، گره ناک، پیچیده ,بغرنج
غیر، مغایر، مختلف، متفاوت، متنوع، متمایز سایر معانی: (با: from و [عامیانه ] than و [انگلیس ] to) متفاوت، ناسان، ناهمسان، وابر، ناساز، نابرابر، دگرسان، جدا، مشخص، گوناگون، چندین، دیگر، دیگری، ...
ناجور، مختلف، نابرابر، نامساوی سایر معانی: متمایز، ناسان، از هم جدا، ناهمخوان، غیرمتجانس
گوناکونی سایر معانی: گوناکونی [حسابداری] تنوع بخشی [نساجی] تنوع تولید [ریاضیات] گسترش، متنوع سازی
گروه، لژیون، هنگ، سپاه رومی سایر معانی: گروه بزرگ، تعداد زیاد، عده ی کثیر، کثیر، بی شمار، زیاد، (روم باستان) لژیون (بین 3 تا 6 هزار سرباز پیاده به علاوه ی سواره نظام)، قشون، سپاه، لشگر ...
فراوان، بسیار، بزرگ، بی شمار، زیاد، متعدد، کثیر، پرجمعیت سایر معانی: فزون [ریاضیات] متعدد، زیاد، بی شمار
گوناگون، متلون، شکل پذیر سایر معانی: (p بزرگ) وابسته به یا همانند پروتیوس (proteus)، (زیست شناسی) پروتیان (که از اثر آب یا آنزیم یا اسید بر پروتئین ها به وجود می آیند)، شبیه proteus، متغیر ...
نسبی، مربوطه، بترتیب مخصوص خود سایر معانی: خاص، مربوط به [ریاضیات] مربوط، مربوطه، منسوب، خود