protean
معنی
گوناگون، متلون، شکل پذیر
سایر معانی: (p بزرگ) وابسته به یا همانند پروتیوس (proteus)، (زیست شناسی) پروتیان (که از اثر آب یا آنزیم یا اسید بر پروتئین ها به وجود می آیند)، شبیه proteus، متغیر
سایر معانی: (p بزرگ) وابسته به یا همانند پروتیوس (proteus)، (زیست شناسی) پروتیان (که از اثر آب یا آنزیم یا اسید بر پروتئین ها به وجود می آیند)، شبیه proteus، متغیر
دیکشنری
پروتئین
صفت
diverse, various, multiple, varied, miscellaneous, proteanگوناگون
protean, shapeableشکل پذیر
mercurial, erratic, fickle, freakish, instable, proteanمتلون
ترجمه آنلاین
متغیر
مترادف
able ، accomplished ، adaptable ، adroit ، all around ، all purpose ، all round ، ambidextrous ، conversant ، dexterous ، elastic ، facile ، functional ، gifted ، handy ، ingenuous ، many sided ، mobile ، multifaceted ، plastic ، pliable ، puttylike ، ready ، resourceful ، skilled ، skillful ، talented ، variable ، varied ، various