[ریاضیات] مجموعه ی نقاط تکین چندگونا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] نقطه ی ساده ی چندگونا، نقطه ی ناتکین چندگونا
[ریاضیات] چندگونای هموار، چندگونای ناتکین
[ریاضیات] زیرچندگونا
نوع، جنس، گونه، اعقاب، اولاد، پروردن، بار اوردن، بدنیا آوردن، پرورش دادن، تربیت کردن، زاییدن، تولید کردن سایر معانی: بچه آوردن (از رحم مانند پستانداران و از تخم مانند پرندگان و غیره)، زادن، ...
مانوس، وارد در، اشنا، خودمانی سایر معانی: آشنا، شناس، شناسا، بی رودربایستی، ندار، خودی، بی تکلف، پر رو (به ویژه کسی که بدون مناسبت لحن و رفتار خودمانی اتخاذ می کند)، گستاخ، بیش از حد خودمانی ...
جور، قسم، دسته، طبقه، نوع، جنس، سرده سایر معانی: (زیست شناسی) جنس، سرده (که در موجودات بخشی از تیره است و به چند گونه تقسیم می گردد) [زمین شناسی] جنس. مجموعه ای از چندین گونه که شباهت ظاهری ...
زد و خورد، اختلاط، قطعه موسیقی مختلط، مختلط، رنگارنگ، امیخته سایر معانی: آمیزه ی جور واجور، مخلوط چیزهای ناجور، آش شله قلمکار
مجموعهای از مطالب گوناگون، متنوعات سایر معانی: جنگ، گلچین ادبی، گردآورد، مجموعه
ترکیب، مخلوط، امیزش، مخلوطی، امیزه، اختلاط، معجون، اشوره سایر معانی: آمیزه، آمیغ، آشورده، آمیختگی، اختلاط و آشوردگی، آمیزش، امتزاج، (نخ یا پارچه که از الیاف گوناگون ساخته شده است) نخ آمیخته، ...
تالار موسیقی، اطاق ساز ورقص، سالن موسیقی [سینما] محل نمایشهای خاص
وفور، تعدد، جمع گرایی، چندگانگی، تعدد حزبی، حالت تعدد، حکومت ائتلافی سایر معانی: تکثر، بسماری، شمارایی، بسگانی، بسگانگی، بیشی، اکثریت نسبی، اضافه رای، تعداد زیاد، جمعیت کثیر، انبوه، داشتن چن ...