معنی

ترکیب، مخلوط، امیزش، مخلوطی، امیزه، اختلاط، معجون، اشوره
سایر معانی: آمیزه، آمیغ، آشورده، آمیختگی، اختلاط و آشوردگی، آمیزش، امتزاج، (نخ یا پارچه که از الیاف گوناگون ساخته شده است) نخ آمیخته، پارچه ی آمیخته
[علوم دامی] آمیزه، مخلوط
[شیمی] مخلوط
[عمران و معماری] مخلوط
[برق و الکترونیک] مخلوط
[مهندسی گاز] مخلوط
[نساجی] مخلوط - آمیخته
[ریاضیات] آمیخته، اختلاط، ترکیب، آمیزه، مخلوط
[پلیمر] مخلوط

دیکشنری

مخلوط
اسم
mixture, mix, admixture, blend, hash, melangeمخلوط
combination, composition, syntax, mixture, compound, blendترکیب
mixture, blendمخلوطی
mixture, conglomerate, mix, integration, synthesis, intermixtureاختلاط
mixture, confection, electuary, electuaryمعجون
mixtureاشوره
mix, blend, melange, mixtureامیزه
amalgamation, intercourse, fusion, association, combination, mixtureامیزش

ترجمه آنلاین

مخلوط

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.