plurality
معنی
وفور، تعدد، جمع گرایی، چندگانگی، تعدد حزبی، حالت تعدد، حکومت ائتلافی
سایر معانی: تکثر، بسماری، شمارایی، بسگانی، بسگانگی، بیشی، اکثریت نسبی، اضافه رای، تعداد زیاد، جمعیت کثیر، انبوه، داشتن چند شغل کلیسایی، هر یک از این شغل ها، pluralism حالت تعدد
سایر معانی: تکثر، بسماری، شمارایی، بسگانی، بسگانگی، بیشی، اکثریت نسبی، اضافه رای، تعداد زیاد، جمعیت کثیر، انبوه، داشتن چند شغل کلیسایی، هر یک از این شغل ها، pluralism حالت تعدد
دیکشنری
چندگانگی
اسم
multiplicity, plurality, pluralismتعدد
pluralism, pluralityچندگانگی
plurality, pluralismجمع گرایی
pluralism, plurality, pluralistتعدد حزبی
abundance, wealth, affluence, profusion, bounty, pluralityوفور
pluralism, pluralityحالت تعدد
plurality, pluralismحكومت ائتلافي
ترجمه آنلاین
کثرت
مترادف
advantage ، bulk ، greater part ، lead ، majority ، mass ، most ، multiplicity ، nearly all ، numerousness ، preponderance ، profusion ، variety