breed
معنی
سایر معانی: بچه آوردن (از رحم مانند پستانداران و از تخم مانند پرندگان و غیره)، زادن، زاد و ولد کردن، تولید مثل کردن، زادگیری کردن، پس انداختن، فروردن (فرآوردن)، تولید کردن یا شدن، ایجاد کردن، بالیدن، پسودن، تخم گیری کردن، (از راه گزینش تخم و غیره) گیاه به عمل آوردن، به جفت گیری آوردن، (از راه گزینش و اصلاح نژاد) نوع ویژه ای از حیوان یا گیاه را پروردن، آموزاندن، تعلیم دادن، گونه ی ویژه ای از جانور یا گیاه (که توسط انسان به عمل آمده باشد)، دام پرورده، گیاه پرورده، صنف، طبقه، بدنیااوردن، فرزند
[علوم دامی] نژاد ؛ حیواناتی که منشاء مشترک و ویژگیهای مشترکشان، آنها را از سایر حیوانات درون همان گونه متمایز می سازد.
[نساجی] گوسفند پشمی - ( غیر گوشتی )