متغیر، نا پایدار، تغییر پذیر، تعویض پذیر، دگرگون شدنی، دگرگون پذیر سایر معانی: (در اتومبیل) توی دنده ی سبک تر گذاشتن، دگرگونی پذیر، عوض شدنی، مبادله پذیر، معاوضه پذیر، متلون، دمدمی، تعوی پذ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مستعمراتی سایر معانی: (اغلب با c بزرگ) وابسته به سیزده مهاجرنشین انگلیسی در امریکا که پس از انقلاب ایالات متحده امریکا را تشکیل دادند، (معماری و مبل سازی و غیره) سبک دوران مستعمراتی امریکا، ...
هذیانی سایر معانی: دچار هذیان، فلادگوی، هیجان زده، شوریده، پرت گو
بی نظم، بی ترتیب، اشفته، نا مرتب، نامنظم، مختل شده سایر معانی: درهم و برهم، مغشوش، ناسرواد، ناراستاد، پریشان، پرهرج و مرج، پرآشوب، آشفته، پرهنگامه، بیمار، دچار اختلال [نساجی] نامنظم - پیوند ...
(verb transitive) بهم خوردن، ناجورشدن، غیرمتجانس شدن
بدهی، حق، ذمه، موعد پرداخت، پرداختنی، حقوق، ناشی از، قابل پرداخت، سر رسد، مقتضی سایر معانی: سررسید، در خور، مناسب، به اندازه ی نیاز، کافی، بسنده، (ورود و خروج و انجام کار و غیره - معمولا با: ...
سر گردان، اواره، غریب، دربدر، بی خانمان، بی مسکن، خانه بدوش، بی مکان و منزل سایر معانی: بی کاشانه، آواره
فانی، بی وفا، بی ثبات سایر معانی: ناثابت، متغیر، دمدمی، هردمبیل [نساجی] بی ثبات - ناپایدار
نکره، نا معین، سیال، بی حد، معلق، بی اندازه، بیکران، غیر صریح، غیر قطعی، غیرقابل اندازهگیری سایر معانی: نامشخص، مبهم، نامعلوم، (دستور زبان) ناشناخته، نامحدود، بی حد و حصر، بی شمار، غیرمطمئن، ...
غیر عادی، بی ترتیب، خلاف قاعده، غیر معمولی، بی قاعده، نا مرتب، بی رویه سایر معانی: نامنظم، ناهنجار، بی انتظام، غیرطبیعی، نابهنجار، (ارتش) چریکی، ناصاف، ناراست، نامستقیم، نامتناسب، ناهموار، ( ...
غوغا، خانه متحرک، قابل تحرک، قابل حرکت، متحرک، سیار سایر معانی: جنبا، چمان (آنچه که خود حرکت می کند یا می توان آن را حرکت داد)، روان (مانند جیوه)، سیال، دگرگونی پذیر، متغیر، زود گرد، (وابسته ...
تا زمانی که، در طی، در مدت سایر معانی: بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی [حقوق] مطرو ...