معنی

تا زمانی که، در طی، در مدت
سایر معانی: بلاتکلیف، در دست انجام (یا مطالعه یا داوری و غیره)، در شرف وقوع، قریب الوقوع، زود آیند، (در) طی، (در) حین، تا، معلق، آویخته، امر معلق، متکی
[حقوق] مطروح، در دست رسیدگی، بلاتکلیف

دیکشنری

انتظار
صفت
pendingتا زمانی که
حرف اضافه
within, during, for, pendingدر مدت
during, pendingدر طی

ترجمه آنلاین

در انتظار

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.