بی خبر، ناگهان، غافل، ناخود اگاه، بی اطلاع سایر معانی: ناآگاه، (نادر) ناهشیار، بی دقت، غفلتا، سراسیمه، ناخود اگاهانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی خبر، ناگهان، ناخود اگاه، بی اطلاع، ناخود اگاهانه سایر معانی: غیر عمدی، ناخودآگاهانه، بی توجه، غافل، ناآگاه، ناگهانی، غفلتا، ناگاه، یواشکی، سراسیمه
(حین ارتکاب) غافلگیر کردن، گیر انداختن، غافلگیر کردن
بی شعور، بی حس، عاری از احساسات، غیر حساس سایر معانی: عاری از احساس یا جان، بیهوش، از هوش رفته، از حال رفته، ناهوشمند، بی خبر، ناآگاه، غیرمطلع، بی تفاوت، بی توجه، بی اعتنا، نامحسوس، کم، ناچی ...
بی فکر سایر معانی: ناهشیار، بی اندیشه، غیرذی عقل، فاقد عقل و شعور، بی عقل، بی شعور، بی خرد، بی توجه، بی مبالات، بی دقت، نابیاد، بدون نگرانی (معمولا با:of)
فراموشکاری، چشم پوشی
گرفتار، شیفته، پریشان حواس، پرمشغله سایر معانی: کاملا در فکر چیزی، مجذوب، دلواپس، دربند چیزی، از پیش سرگرم، از قبل مشغول (کاری)، (نام هایی که در رده بندی موجودات به کار می روند) قبلا استعمال ...
نابینا، دارای چشم تار، نیم کور کردن سایر معانی: (در اصل) کور، نیم کور
بی پروا، بی احتیاط، بدون اطلاع، تند و بی ملاحظه سایر معانی: بدون مشورت، بی کنکاش، بدون شور و غور، نسنجیده، نامعقول، بی فکرانه