رنجش، غیظ، اوقات تلخی، دسته خنجر سایر معانی: خشمگین (امروزه بیشتر در این عبارت به کار می رود - high dudgeon : بسیار خشمگین یا آزرده)، (چوبی که از آن دسته ی خنجر می ساختند) چوب خنجری، دسته ی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خشمگین کردن، عصبانی کردن سایر معانی: به خشم آوردن
عصبانیت، غضب، تغیر، ترساندن، اوقات تلخی کردن، قهر کردن، رنجیدن، اماس کردن سایر معانی: با گستاخی رفتار کردن، با خشونت و گردن کلفتی رفتار کردن، رنجاندن، آزردن، خشمگین کردن یا شدن، فوت کردن، با ...
برگ دار، پر برگ سایر معانی: برگ مانند، برگ پوش، برگی، برگسان، برگ دیس، پر شاخ و برگ، دارای برگ های پهن، پهن برگ، دارای برگ های خوراکی، برگ پهن [عمران و معماری] برگدار
عصبانی کردن، دیوانه کردن، دیوانه شدن سایر معانی: دیوانه کردن یا شدن
ضرر، تبعیض، غرض، پیش داوری، غرض ورزی، قضاوت تبعیض امیز، خسارت وضرر، تعصب، تبعیض کردن سایر معانی: پیشداوری (معمولا پیشداوری منفی)، نظر منفی، صدمه، آسیب (ناشی از عمل یا قضاوت)، خلل، لطمه، آسیب ...
عداوت، کینه، بدخواهی، خصومت دیرین سایر معانی: دشمنی دیرینه، بغض، کینه توزی (انگلیس: rancour)
سایه زده، سایه دار، حباب دار، پوشیده [نساجی] پارچه موج دار - پارچه سایه دار - پارچه نا یکنواخت رنگ شده
تندی، خصومت، تلخی، واگیری، زهراگینی سایر معانی: نیش (virulency هم می گویند)، ویشناکی، قدرت عفونت زایی یا بیماری زایی (میکروب ها)، پلشت زایی، زهرآگینی، کینه، بدخواهی