dudgeon
معنی
رنجش، غیظ، اوقات تلخی، دسته خنجر
سایر معانی: خشمگین (امروزه بیشتر در این عبارت به کار می رود - high dudgeon : بسیار خشمگین یا آزرده)، (چوبی که از آن دسته ی خنجر می ساختند) چوب خنجری، دسته ی خنجر (از این چوب)
سایر معانی: خشمگین (امروزه بیشتر در این عبارت به کار می رود - high dudgeon : بسیار خشمگین یا آزرده)، (چوبی که از آن دسته ی خنجر می ساختند) چوب خنجری، دسته ی خنجر (از این چوب)
دیکشنری
خلبان
اسم
acrimony, resentment, pique, offense, annoyance, dudgeonرنجش
tantrum, dudgeonاوقات تلخی
dudgeonدسته خنجر
wrath, anger, fury, indignation, rage, dudgeonغیظ
ترجمه آنلاین
دوج
مترادف
anger ، bitterness ، displeasure ، fury ، huff ، ire ، irritation ، malice ، rage ، resentment ، umbrage ، wrath