معنی

عصبانی کردن، دیوانه کردن، دیوانه شدن
سایر معانی: دیوانه کردن یا شدن

دیکشنری

دیوانه
فعل
craze, derange, distract, frenzy, madden, moonدیوانه کردن
irritate, enrage, annoy, blow up, flurry, maddenعصبانی کردن
rave, maddenدیوانه شدن

ترجمه آنلاین

دیوانه شده

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.