معنی

خشمگین کردن، عصبانی کردن
سایر معانی: به خشم آوردن

دیکشنری

خشمگین شدن
فعل
irritate, enrage, annoy, blow up, flurry, flusterعصبانی کردن
anger, infuriate, vex, aggravate, make angry, enrageخشمگین کردن

ترجمه آنلاین

خشمگین کردن

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.