تلو تلو خوردن، تردید کردن، پس و پیش رفتن، متزلزل شدن سایر معانی: متزلزل بودن، در شرف افتادن بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشکار کردن، برهنه کردن، کشف کردن، سر پوش برداشتن از سایر معانی: آشکار کردن، بر ملا کردن، افشا کردن، پرده برداری کردن، روپوش یا پوشش چیزی را برداشتن، عریان کردن
علت نابودی، سبب بدبختی، عمل گشودن، باز کردن، وا کردن (واچیدن یا وا پیچیدن و غیره)، خنثی سازی، تباه سازی، نیست سازی، نابودی، فنا، سبب بدبختی laziness will be your undoing! تنبلی موجب فلاکت تو ...
جابجا کردن، از اسب افتادن یا پیاده شدن، از جای خود تکان دادن سایر معانی: از اسب فرو افکندن، اسب را از گاری یادرشگه باز کردن
واژگونی، شکست غیر منتظره، نژند، ناراحت، اشفته، اشفته کردن، اشفتن، مضطرب کردن، بر گرداندن، واژگون کردن، چپه کردن سایر معانی: یک وری کردن یا شدن، چپه کردن یا شدن، واژگون کردن یا شدن، (به پهلو) ...
در اب راه رفتن، بهاب زدن، بسختی رفتن سایر معانی: (از میان برف یا گل و لای یا آب یا علف بلند یا هر چیز مقاوم) رد شدن، (با زحمت یا شلپ شلپ) را ه رفتن، به آب زدن، از تنگاب رد شدن، رهروی کردن، ( ...
لنگی چرخ، مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن سایر معانی: (مثلا در راه رفتن) تلوتلو خوردن، لمبر خوردن، لقاندن، لرزان کردن، تکان دادن، سست بود ...