معنی

واژگونی، شکست غیر منتظره، نژند، ناراحت، اشفته، اشفته کردن، اشفتن، مضطرب کردن، بر گرداندن، واژگون کردن، چپه کردن
سایر معانی: یک وری کردن یا شدن، چپه کردن یا شدن، واژگون کردن یا شدن، (به پهلو) انداختن، آشکوخیدن، وارونه کردن، ناراحت کردن، حواس کسی را مختل کردن، نگران کردن، رنجاندن، برزخ کردن یا شدن، رنجیدن، عصبانی کردن یا شدن، دلخور کردن یا شدن، پکر کردن یا شدن، شکست (به ویژه شکست غیر مترقبه)، (به طور غیر منتظره) شکست دادن یا خوردن، مختل کردن، به هم زدن، نابسامان کردن یا شدن، به هم خوردن، اختلال، نابسامانی، زیر و رو شدگی، خرابی، به هم خوردگی (دل)، دل آشوبه، (معده) زیر و رو شدن، دچار دل به هم خوردگی شدن، موجب اختلال مزاج شدن، به هم خورده، رنجیده، آزرده، درواژ، چپه شدگی، یک وری شدگی، آشکوخیده، برگردانده، (در اصل) افراختن، افراشتن، قائم کردن، برپاکردن، ناراحتی، رنجش، رنجیدگی، دلخوری، پکری
[عمران و معماری] واژگونه
[مهندسی گاز] برآمدگی، واژگون کردن، بهم خوردن
[ریاضیات] جا زدن، فرو بردن

دیکشنری

ناراحت
اسم
reversal, overturn, upset, overset, eversionواژگونی
upsetشکست غیر منتظره
فعل
overturn, topple, upset, reverseواژگون کردن
upset, whelmچپه کردن
agitate, disquiet, disturb, flurry, fluster, upsetاشفتن
roil, confuse, dishevel, embrangle, embroil, upsetاشفته کردن
agitate, alarm, distress, fluster, upsetمضطرب کردن
evoke, regurgitate, refract, return, replicate, upsetبر گرداندن
صفت
upset, uncomfortable, inconvenient, disturbed, uneasy, tenseناراحت
turbulent, disturbed, garbled, frenetic, disheveled, upsetاشفته
dejected, neurotic, sad, upsetنژند

ترجمه آنلاین

ناراحت

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.