اسباب بازی بچه، چیز قشنگ و بی مصرف سایر معانی: پشیز، پشیزه، گولزنک، زلم زیمبو، زیورآلات بدلی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لوند، عشوه گر، طنازی کردن سایر معانی: لاس زدن، لوندی کردن، عشوه گری کردن، (در مورد پیشنهاد و تصمیم و غیره) سرسری گرفتن، به دفع الوقت گذراندن، فس فس کردن، طناز، لاسی
عتیقه، چیز غریب، تحفه سایر معانی: (شیئی که کنجکاوی و علاقه را بر انگیزد) تحفه، نادره، چیز کمیاب، طرفه، نگرانگیز، بدیعه، شگرفه، سوقات
اهمال کار، بیهوده وقت گذراندن، چرت زدن سایر معانی: (با ولگردی یا آهسته کاری) وقت تلف کردن، گهتباهی کردن، ولگردی کردن، فس فس کردن، کرکری خواندن، وقت کشی کردن (معمولا با: away)، اتلاف وقت ...
(به واسطه تردید و دودلی) وقت تلف کردن، من من کردن، این دست آن دست کردن، اتلاف وقت کردن، بیهوده وقت گذراندن، دل دل کردن، دوبشک بودن، تاخیرکردن
بی قراری، بخودپیچی، لول خوری، بی قرار بودن، ناراحت بودن سایر معانی: وول خوردن، (به واسطه ی ملالت یا عصبی بودن و غیره) مرتب با چیزی ور رفتن، آرام نگرفتن، (مرتب) جم خوردن، لوشیدن، دلواپس کردن ...
حرکت تند و سبک، لاس، طنازی کردن، لاس زدن، عشقبازی کردن، اینسو و انسو جهیدن سایر معانی: لاسیدن، لوندی کردن، عشوه گری کردن، کرشمه کردن، (با: with) به بازی گرفتن، بازی کردن با، (به طور نیمه جدی ...
کاهل، تنبلی کردن سایر معانی: کار نکردن، (معمولا با: away) وقت را به بطالت گذراندن
زن باز، لاس زدن، زن بازی کردن، دنبال زن افتادن، زن دوست بودن سایر معانی: (مرد) زن بازی کردن، (با چند زن) رابطه داشتن، (زن ها را) اغفال کردن
1- روابط عاشقانه ی سری برقرار کردن، بیش از یک معشوق داشتن 2- خوش گذرانی کردن
اسراف، ولخرجی، برباد دادن، تلف کردن سایر معانی: اسراف کردن، ولخرجی کردن، ضایع کردن، هدر دادن، حرام کردن، نفله کردن، هرزدادن
رد، اثر، نشان، مقدار ناچیز، جای پا، رد پا، مقدار کم، طرح، دنبال کردن، رسم کردن، ردیابی کردن، اثر گذاشتن، پی کردن، پی بردن به، ترسیم کردن، ضبط کردن، کشیدن سایر معانی: بنک، نشانه، جای چرخ (و غ ...