بدام انداختن، در تله اندازی، تله گذاری، تجملات و تزئینات، بدام اندازی سایر معانی: تله گذاری، در تله اندازی [کامپیوتر] غلط یابی، تله انداختن - تله گذاری تشخیص و پاسسخگویی به حوادثی که به طور ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] به دام اندازی الکترونیکی انباشت الکترونها در محل ناکاملیهای دیوکسید سیلیسیم در حافظه های برنامه پذیر پاک شونده که منجر به تجمع بارهای منفی و تاخیر در پاک شدن حافظه می شود .
[کامپیوتر] تله ی خطا نگاه کنید به trapping . - غلط زدایی، اشتباه زدایی، خطا زدایی .
[نساجی] رفتن ماکو به داخل جعبه ماکو - به داخل جعبه رفتن ماکو
وسایل، اسباب، نظ، تجهیزات، لباس، ساز و برگ
چمدان، بار و بنهء مسافر، بارسفر سایر معانی: چمدان(ها)، جامه دان(ها)، اسباب سفر، توشه، باروبنه، (ارتش) ابزار و تدارکات، آمادها، فاحشه، جنده، روسپی، دختر پررو و بی ادب، بی حیا، دختر مل و مست، ...
لباس، لباس پوشاندن، پانسمانکردن، مزین کردن، لباس پوشیدن، ملبس کردن، جامه بتن کردن، درست کردن موی سر سایر معانی: (جامه) پوشیدن، پوشاندن، پوشاک (به ویژه در اشاره به نوع لباس)، (زنانه) پیراهن، ...
(اثاثیه ی اتاق یا خانه و غیره: میز و صندلی و فرش و غیره) اثاثیه، اسباب منزل، تجهیزات و لوازم (زندگی یاکار)، مانه ها، کاچالگان، پوشاک، رخت، لوازم
خوب، زیبا، قشنگ، خوب سایر معانی: خوش قیافه، خوش ظاهر، معتنابه، کثیر، زیاد، عالی، مرغوب
متاع، محموله سایر معانی: کالا، مال التجاره، اروس، پارچه، (انگلیس) محموله، بار، جنس، اموال منقول، متعلقات شخصی، دارایی، دارایی منقول [حسابداری] کالا [حقوق] جنس، کالا [نساجی] کالا - کالای نساج ...
جامه، ارایش، استعداد فکری سایر معانی: (معمولا جمع) جامه، پوشاک، لباس زیبا [نساجی] آرایش - جامه - لباس زیبا
بی نقص، خوش بنیه، سالم، نیرومند، روانه کردن، کشیدن، سوی دیگر بردن سایر معانی: (بیشتر در اشاره به اشخاص مسن) سالم، سرو مرو گنده، تندرست و قوی، تندرست و گردن کلفت، بی عیب و نقص، مجبور به رفتن ...