تند کردن، تیز کردن، تقلب کردن، تیز شدن، نوک تیز کردن سایر معانی: تند کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن [کامپیوتر] دقیق کردن، تیز کردن- فیلتری که تمرکز بر یک ناحیه ی تعریف شده را دقیق تر می کند. ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چیدن پشم گوسفند و غیره، ماشین برش، چیدن مو، اسباب برش قیچی، چیدن پشم گوسفند و غیره، بریدن، شکاف دادن، قیچی کردن سایر معانی: (پشم گوسفند و غیره) چیدن، (مو یا پشم را با قیچی) زدن، (از فرش یا م ...
صدف، جلد، مرمی، گلوله توپ، کالبد، قشر، پوست، عایق، خمپاره، صدف حلزون، بدنه ساختمان، عامل محافظ حفاظ، پوست فندق وغیره، پوکه فشنگ، قشر زمین، کاسه یا لاک محافظ جانور، سبوس گیری کردن، مغز میوه ر ...
رجوع شود به: combat fatigue، اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان، وحشت واضطراب حاصله از صدای انفجار
امتحان، ازمون، اسم رمز، بیان رایج، اصطلاح پیش پا افتاده و مرسوم سایر معانی: (انجیل) شبولت، نام شب، اسم عبور، محک
بی دست و پا، بی وسیله، بی چاره سایر معانی: بی عرضه، بی کفایت
زرنگ، عیار، متغیر، حیله گر، با تدبیر، فریب امیز، بی ثبات، دست و پادار، با ابتکار سایر معانی: دغلباز، حرف عوض کن، بدقول، زیر حرف خودزن، حاشاگر
درخشان، براق، افتابی، زرق و برق دار، صیقلی، پرنور سایر معانی: نورانی، شیدناک، تابان، فروزان، روشن، آفتابی، پر جلا
هواپیما، جهاز، کشتی، ناو، کشتی هوایی، مرکوب، سفینه، با کشتی حمل کردن، سوار کشتی شدن، فرستا دن سایر معانی: کرجی، سوار کشتی کردن، ترابری کردن، حمل کردن، (مثلا هنگام توفان - کشتی) آب گرفتن، آب ...
دریا نورد، محموله کشتی، مسافر کشتی، اهرم ساعت، حمل کمننده کالا با کشتی سایر معانی: (شخص یا آژانس) ترابر، رساننده ی کالا، موسسه ی ترابری [حسابداری] فرستنده کالا [نساجی] حمل کننده کالا با کشتی ...
خرده، ریزه، لرز، لرزه، ارتعاش، مرتعش کردن، خرد کردن، از سرما لرزیدن، لرزاندن، لرزیدن سایر معانی: (تکه ی هر چیزی که شکسته است) تکه شیشه، پاره سفال، پاره آجر، تکه ی چینی، (از ترس یا سرما و غیر ...
شکننده، لرزه، لرزان، مرتعش سایر معانی: زودشکن، زود خردشو، مرتعش (از ترس یا سرما)