sharpen
معنی
تند کردن، تیز کردن، تقلب کردن، تیز شدن، نوک تیز کردن
سایر معانی: تند کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن
[کامپیوتر] دقیق کردن، تیز کردن- فیلتری که تمرکز بر یک ناحیه ی تعریف شده را دقیق تر می کند. این فیلتر برای وضوح تصویر لکه دار مفید است. ( توقع معجزه نداشته باشید؛ کامپیوتر قادر به محاسبه ی اطلاعاتی در تصویر اصلی نیست، نمی باشد). اگر از این فیلتر استفاده ی زیادی شود، نظم ظاهری سلولهای تصویری به هم می ریزد، زیرا این فیلتر با افزایش تفاوت میان سلولهای تصویری مجاور کار می کند. نگاه کنید به pixelate .
سایر معانی: تند کردن یا شدن، شدید کردن یا شدن
[کامپیوتر] دقیق کردن، تیز کردن- فیلتری که تمرکز بر یک ناحیه ی تعریف شده را دقیق تر می کند. این فیلتر برای وضوح تصویر لکه دار مفید است. ( توقع معجزه نداشته باشید؛ کامپیوتر قادر به محاسبه ی اطلاعاتی در تصویر اصلی نیست، نمی باشد). اگر از این فیلتر استفاده ی زیادی شود، نظم ظاهری سلولهای تصویری به هم می ریزد، زیرا این فیلتر با افزایش تفاوت میان سلولهای تصویری مجاور کار می کند. نگاه کنید به pixelate .
دیکشنری
تیز کردن
فعل
sharpen, whet, grind, sharp, keen, pointتیز کردن
sharpen, accelerateتند کردن
sharpen, peakتیز شدن
sharpenنوک تیز کردن
nobble, sharpenتقلب کردن
ترجمه آنلاین
تیز کردن
مترادف
acuminate ، dress ، edge ، file ، grind ، hone ، make acute ، make sharp ، put a point on ، put an edge on ، sharp ، stroke ، strop ، taper ، whet