معنی

خرده، ریزه، لرز، لرزه، ارتعاش، مرتعش کردن، خرد کردن، از سرما لرزیدن، لرزاندن، لرزیدن
سایر معانی: (تکه ی هر چیزی که شکسته است) تکه شیشه، پاره سفال، پاره آجر، تکه ی چینی، (از ترس یا سرما و غیره) لرزیدن، لرزه بر اندام افکندن، لرز کردن، مورمور شدن، (با حرکت دادن کشتی به طور اریب نسبت به باد) بادبان ها را به لرزه انداختن، بادبان ها را مرتعش کردن

دیکشنری

لرزیدن
اسم
chills, shiver, tremble, thrill, shakeلرز
tremble, quake, vibration, shiver, tremor, shudderلرزه
small, crumb, debris, filings, particle, shiverخرده
vibration, vibrancy, shake, quiver, tremble, shiverارتعاش
detritus, midget, mote, particle, bit, shiverریزه
فعل
shake, tremble, shudder, shiver, vibrate, throbلرزیدن
shiver, chitterاز سرما لرزیدن
tremble, jar, flutter, quake, quaver, shiverلرزاندن
grind, squelch, minify, smash, chop, shiverخرد کردن
shudder, shiver, vibrateمرتعش کردن

ترجمه آنلاین

لرز

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.