معنی

درخشان، براق، افتابی، زرق و برق دار، صیقلی، پرنور
سایر معانی: نورانی، شیدناک، تابان، فروزان، روشن، آفتابی، پر جلا

دیکشنری

براق
صفت
shiny, sleek, glossy, shining, splendid, silveryبراق
bright, shining, luminous, shiny, stellar, beamingدرخشان
gorgeous, flashy, shiny, tinsel, flamboyant, showyزرق و برق دار
shinyپرنور
smooth, glossy, sleek, shiny, reflective, levigatedصیقلی
sunny, shiny, brightافتابی

ترجمه آنلاین

براق

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.