ملوی کردن، ازاله بکارت کردن از سایر معانی: ازاله ی بکارت کردن، دخترگی برداشتن، گل چیدن، ملوک کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متقلب، گول زدن سایر معانی: فریبکار
چاشنی (بمب و مین و غیره را) کشیدن، فیوز بمب را برداشتن، ماسوره کشیدن (از بمب و غیره)، بی خطر کردن، بی آزار کردن، خنثی کردن -3(با سیاست و کیاست و غیره) از وخامت (وضع) کاستن، تشنج زدایی کردن، ...
منحط، رو به انحطاط گذاردن، فاسد شدن سایر معانی: (از حالت پیشین بدتر شدن) تنزل کردن، منحط شدن، روبه تباهی نهادن، تبهگن شدن، انحطاط، تبهگنی، تنزل، فرودروی، آدم فاسد، (زیست شناسی) انحطاط یافتن، ...
پست کردن، خفت دادن، تنزل کردن، تنزل دادن، تنزل رتبه دادن، منحط کردن سایر معانی: (مثلا به منظور تنبیه) تنزل رتبه دادن، فروزینه کردن، فروداشتن، کم ارزش کردن، بی آبرو کردن، خوار و خفیف کردن، دو ...
درجه، پایه، طبقه، سیکل، مرتبه، رتبه، مرحله، منزلت، زینه، پله، سویه، دیپلم یا درجه تحصیل سایر معانی: مقدار، میزان، (ریاضی) درجه، (آموزش) درجه ی تحصیلی، مدرک دانشگاهی، (دستور زبان) درجه یا صفت ...
وکالت، نمایندگی، هیات نمایندگان سایر معانی: گروه نمایندگان، هیئت نمایندگی، سپارش، گزینش (به نمایندگی)، محول سازی، واگذاری، تفویض (اختیار و غیره) [حقوق] نمایندگی، هیأت نمایندگی، اعزام نماینده ...
زیان اور، اسیب رسان سایر معانی: زیان اور، اسیب رسان
خوشحال، خوش، محظوظ سایر معانی: بسیار خوشحال، دلشاد، مشعوف، شادمان، شادکام
معین کردن، ترسیم نمودن سایر معانی: ترسیم کردن، (خطوط کلی چیزی را) کشیدن، نمای چیزی را رسم کردن، تصویر کردن -2توصیف کردن، شرح دادن، وارد جزئیات شدن، مشخص کردن [نساجی] ترسیم کردن - توصیف کردن ...
هذیانی سایر معانی: دچار هذیان، فلادگوی، هیجان زده، شوریده، پرت گو
رهایی، رستگاری، خلاصی، فراغت از زایمان، خلاص سایر معانی: وارستگی، نجات، رهایش، آزادی