degree
معنی
درجه، پایه، طبقه، سیکل، مرتبه، رتبه، مرحله، منزلت، زینه، پله، سویه، دیپلم یا درجه تحصیل
سایر معانی: مقدار، میزان، (ریاضی) درجه، (آموزش) درجه ی تحصیلی، مدرک دانشگاهی، (دستور زبان) درجه یا صفت تفضیلی و عالی و مطلق (مثلا درجات صفت good عبارتند از: better و best)، (حقوق) میزان وخامت گناه یا جنایت، یک سیصد و شصتم محیط دایره، (پزشکی) میزان سوختگی، (فیزیک) درجه ی میزان الحراره و انواع سنجه های دیگر، هر یک از خط هایی که میزان الحراره و سایر سنجه ها را مدرج می کند
[عمران و معماری] درجه
[برق و الکترونیک] درجه
[فوتبال] درجه-رتبه
[نساجی] درجه ( واحد زاویه و میزان حرارت )
[ریاضیات] درجه
[آمار] درجه
[آب و خاک] درجه
سایر معانی: مقدار، میزان، (ریاضی) درجه، (آموزش) درجه ی تحصیلی، مدرک دانشگاهی، (دستور زبان) درجه یا صفت تفضیلی و عالی و مطلق (مثلا درجات صفت good عبارتند از: better و best)، (حقوق) میزان وخامت گناه یا جنایت، یک سیصد و شصتم محیط دایره، (پزشکی) میزان سوختگی، (فیزیک) درجه ی میزان الحراره و انواع سنجه های دیگر، هر یک از خط هایی که میزان الحراره و سایر سنجه ها را مدرج می کند
[عمران و معماری] درجه
[برق و الکترونیک] درجه
[فوتبال] درجه-رتبه
[نساجی] درجه ( واحد زاویه و میزان حرارت )
[ریاضیات] درجه
[آمار] درجه
[آب و خاک] درجه
دیکشنری
درجه
اسم
degree, grade, rating, point, scale, gaugeدرجه
time, degree, position, dignity, stairمرتبه
rank, rating, grade, degree, dignity, stepرتبه
base, grade, basis, foundation, stand, degreeپایه
stage, phase, step, point, period, degreeمرحله
cycle, degreeسیکل
degreeمنزلت
degreeزینه
class, floor, category, stage, caste, degreeطبقه
step, stair, rung, echelon, stage, degreeپله
level, degreeسویه
degreeدیپلم یا درجه تحصیل
ترجمه آنلاین
درجه
مترادف
amount ، amplitude ، caliber ، dimension ، division ، expanse ، extent ، gauge ، gradation ، grade ، height ، intensity ، interval ، length ، limit ، line ، link ، mark ، notch ، period ، plane ، point ، proportion ، quality ، quantity ، range ، rate ، ratio ، reach ، rung ، scale ، scope ، severity ، shade ، size ، space ، stage ، stair ، standard ، step ، stint ، strength ، tenor ، term ، tier