هنر، استعداد، فن، صنعت، استادی، نیرنگ سایر معانی: مخفف:، مقاله، جنس، هنر (که شامل نقاشی و تندیسگری و معماری و موسیقی و رقص و نمایش و ادبیات می گردد)، کار خلاقه، مهارت، تردستی، اثر هنری، فراو ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هنر، اختراع، استادی، نیرنگ، تصنع، تزویر سایر معانی: تردستی، زبردستی، مهارت، هنرمندی، حیله، مکر، گولزنی، تمهید، ترفند، حقه
هوش مصنوعی سایر معانی: (کامپیوتر) توانایی کامپیوتر در انجام کارهایی که تنها با عقل و اندیشه و بینش میسر است، هوش ماشینی، هوش مصنوعی هوش مصنوعی [کامپیوتر] هوش ساختگی، هوش مصنوعی . [ریاضیات] ه ...
صعودی، بالا رونده، فراز جو، فراز گرای سایر معانی: ascendent : فراز جو، نج، سمت الراس، نوک [ریاضیات] صعودی، بالارو
دانستن، نسبت دادن، اسناد دادن، حمل کردن، کاتب، رونوشت برداشتن سایر معانی: وابسته دانستن، اسناد کردن، منتسب کردن، از آن کسی دانستن، حمل کردن بر، رونویس بردار [ریاضیات] نسبت دادن، اسناد دادن، ...
خوار کردن، بد نام کردن، هتک شرف کردن، اهانت وارد اوردن، اب پاشیدن به سایر معانی: (نادر) آب مقدس افشاندن (مثلا هنگام غسل تعمید)، لکه دار کردن
خفه کردن، مختنق کردن سایر معانی: (به دلیل کمبود اکسیژن و زیادی دی اکسیدکربن در خون) دچار خفقان شدن، خفه کردن یا شدن، خناق پیدا کردن
داوطلب کار یا مقام، جویا، معین نایب، ارزومند، طالب، حروف حلقی سایر معانی: خواهان، مشتاق، آرزومند
یورش، حمله
اظهار کننده، ادعا کننده سایر معانی: جسور، پر مدعا، پر جرات، کسی که از حق خود دفاع می کند، سمج، حاضرجواب، بی محابا، مدعی
توجه، ممارست، پشت کار، توجه و دقت مداوم، مواظبت، استقامت، مداومت سایر معانی: کوشایی، سعی، ساعی بودن، ازخود گذشتگی
واگذار کردن، اختصاص دادن، گماشتن، معین کردن، تعیین کردن، مقرر داشتن، بخش کردن، ارجاع کردن، قلمداد کردن، ذکر کردن سایر معانی: تخصیص دادن، کنار گذاشتن، وظیفه تعیین کردن، برگماشتن، تفویض کردن، ...