معنی

هنر، استعداد، فن، صنعت، استادی، نیرنگ
سایر معانی: مخفف:، مقاله، جنس، هنر (که شامل نقاشی و تندیسگری و معماری و موسیقی و رقص و نمایش و ادبیات می گردد)، کار خلاقه، مهارت، تردستی، اثر هنری، فراورده ی هنری، ترفند، زرنگی، حیله، تدبیر، وابسته به هنر و هنرمندان، تزئینات و تصویرهای همراه متن (روزنامه یا مجله یا کتاب یا آگهی)، (قدیمی) دانش، فضل، شاخه ای از هر دانش، زمینه ی دانش، (جمع) رشته های علوم انسانی (liberal arts هم می گویند)، (قدیمی) دوم شخص مفرد فعل: to be، استعداد
art _
(پسوند معادل -ard) دارای صفت ویژه [braggart]

دیکشنری

هنر
اسم
art, craft, forte, accomplishment, artifice, mysteryهنر
technique, art, branch of knowledge, branch of science, manner, modeفن
talent, flair, aptitude, gift, capacity, artاستعداد
industry, craft, art, mysteryصنعت
professorship, artifice, workmanship, skill, art, master strokeاستادی
trick, trickery, deception, ruse, craft, artنیرنگ

ترجمه آنلاین

هنر

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.