بادکردگی، بر امدگی، تورم، قلنبگی سایر معانی: اندام بیرون زده، چیز ورقلمبیده، برجستگی، برآمدگی، غده، ورقلمبیدگی، برقلیدگی (protuberancy هم می گویند)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متکبر، مغرور، برتن، عظیم، غره، سرافراز، گرانسر سایر معانی: سربلند، مفتخر، سرفراز، گردن فراز، گند دماغ، غد، افتخار آفرین، سرفراز کننده، غرور آفرین، پر جلال، شکوهمند، پر افتخار، پرشور، سرزنده، ...
ماده، شرط، بند، قید، اغذیه، علوفه، توشه، تهیه، قوانین، تدارک، شرط کردن، شرط کردن، سورسات رساندن سایر معانی: فراهمی، فراهم سازی، تامین، وسیله ی امرار معاش، منبع درآمد، آذوقه، (جمع) تدارکات، خ ...
هرزگی، خارش، خارشک، حکه سایر معانی: pruriency خارش
هرزگی، خارش، خارشک، حکه سایر معانی: prurience خارش
هرزه، خارش دار، کرمکی، دارای فکر شهوانی سایر معانی: شهوت انگیز، شهوتی، شهوانی، حشری، هیز
(به طور ناخوشایند) کنجکاو، فضول، کنجکاوانه، کاوش کننده
طبع، اشاعه، انتشار، نشر، نشریه، نگارش، طبع ونشر سایر معانی: چاپ کردن، رندش، کتاب، اثر، مقاله [کامپیوتر] نشر، انتشارات - ( در نشر رومیزی ) مجموعه ای از فایلها که تمام عناصر پروژه معینی را شرح ...
خوش اندامی، قشنگی، زیبایی سایر معانی: خوشگلی
زیبا سایر معانی: زیبا
گوشتالو، مغزی، خمیری، کاغذی سایر معانی: خمیر مانند، نرم و آبدار، (میوه) پر گوشت، شاداب (pulpous هم می گویند)
تند، زننده، نوک تیز، تیز، گوشه دار، پر ادویه سایر معانی: (بو یا مزه) تند، زبان گز، (سبک نگارش و سخن) تند و تیز، گزنده، بران، (در فکر) دردآور، تیز گونه، انگیزنده، انگیزگر، انگیزان، محرک، سوزن ...