pungent
معنی
تند، زننده، نوک تیز، تیز، گوشه دار، پر ادویه
سایر معانی: (بو یا مزه) تند، زبان گز، (سبک نگارش و سخن) تند و تیز، گزنده، بران، (در فکر) دردآور، تیز گونه، انگیزنده، انگیزگر، انگیزان، محرک، سوزناک
سایر معانی: (بو یا مزه) تند، زبان گز، (سبک نگارش و سخن) تند و تیز، گزنده، بران، (در فکر) دردآور، تیز گونه، انگیزنده، انگیزگر، انگیزان، محرک، سوزناک
دیکشنری
تند
صفت
spicy, steep, fast, sharp, harsh, pungentتند
sharp, pointed, pointy, keen, shrill, pungentتیز
sharp, taper, acuminate, lanceolate, horned, pungentنوک تیز
nasty, harsh, repulsive, vile, repellent, pungentزننده
pungentپر ادویه
angular, pointy, square, cant, mordant, pungentگوشه دار
ترجمه آنلاین
تند
مترادف
acid ، acrid ، aromatic ، bitter ، effluvious ، hot ، nosey ، odoriferous ، peppery ، piquant ، poignant ، racy ، rich ، salty ، seasoned ، sharp ، snappy ، sour ، spicy ، stinging ، stinking ، strong ، tangy ، tart ، whiffy ، zesty