pulpy
معنی
گوشتالو، مغزی، خمیری، کاغذی
سایر معانی: خمیر مانند، نرم و آبدار، (میوه) پر گوشت، شاداب (pulpous هم می گویند)
سایر معانی: خمیر مانند، نرم و آبدار، (میوه) پر گوشت، شاداب (pulpous هم می گویند)
دیکشنری
خشخاش
صفت
pasty, plastic, doughy, pulpy, yeastyخمیری
cerebral, mental, nuclear, medullary, pulpy, marrowyمغزی
plump, chubby, brawny, rotund, corpulent, pulpyگوشتالو
pulpyکاغذی
ترجمه آنلاین
خمیری