protuberance
معنی
بادکردگی، بر امدگی، تورم، قلنبگی
سایر معانی: اندام بیرون زده، چیز ورقلمبیده، برجستگی، برآمدگی، غده، ورقلمبیدگی، برقلیدگی (protuberancy هم می گویند)
سایر معانی: اندام بیرون زده، چیز ورقلمبیده، برجستگی، برآمدگی، غده، ورقلمبیدگی، برقلیدگی (protuberancy هم می گویند)
ترجمه آنلاین
برآمدگی
مترادف
bulge ، bump ، excrescence ، jut ، jutting ، knob ، outthrust ، process ، projection ، prominence ، protrusion ، swelling ، tumor