provision
معنی
ماده، شرط، بند، قید، اغذیه، علوفه، توشه، تهیه، قوانین، تدارک، شرط کردن، شرط کردن، سورسات رساندن
سایر معانی: فراهمی، فراهم سازی، تامین، وسیله ی امرار معاش، منبع درآمد، آذوقه، (جمع) تدارکات، خواربار، سورسات، ارزاق، وابسته به مواد خوراکی، مال اندیشی، دور اندیشی، فکر آتیه، تامین آتیه، (به ویژه قرارداد و غیره) قید، تصریح، ماده ی پیش بینی شده (در معاهده و غیره)، تبصره، آذوقه رساندن، توشه دادن، خواربار تهیه کردن، تامین کردن، آماده سازی، آمایش، آمادگی، گماشتن به شغل کلیسایی (توسط پاپ اعظم)، مقررداشتن
[حقوق] مفاد، قید، شرط، مقررات، ماده، پیش بینی
سایر معانی: فراهمی، فراهم سازی، تامین، وسیله ی امرار معاش، منبع درآمد، آذوقه، (جمع) تدارکات، خواربار، سورسات، ارزاق، وابسته به مواد خوراکی، مال اندیشی، دور اندیشی، فکر آتیه، تامین آتیه، (به ویژه قرارداد و غیره) قید، تصریح، ماده ی پیش بینی شده (در معاهده و غیره)، تبصره، آذوقه رساندن، توشه دادن، خواربار تهیه کردن، تامین کردن، آماده سازی، آمایش، آمادگی، گماشتن به شغل کلیسایی (توسط پاپ اعظم)، مقررداشتن
[حقوق] مفاد، قید، شرط، مقررات، ماده، پیش بینی
دیکشنری
تدارک
اسم
preparation, procurement, provision, ministration, purveyanceتهیه
article, material, matter, female, substance, provisionماده
preparation, provision, purveyanceتدارک
condition, bet, if, clause, provision, reservationشرط
paragraph, clause, dam, article, wristband, provisionبند
provision, pandectقوانین
luggage, provision, food, outfit, rationتوشه
constraint, stipulation, qualification, reservation, rocker, provisionقید
food, board, provisionاغذیه
forage, fodder, feed, provender, keep, provisionعلوفه
provisionشرط کردن
فعل
provisionسورسات رساندن
provisionشرط کردن
ترجمه آنلاین
تامین
مترادف
accouterment ، arrangement ، catering ، emergency ، equipping ، fitting out ، foundation ، furnishing ، groundwork ، outline ، plan ، prearrangement ، precaution ، preparation ، procurement ، providing ، stock ، store ، supplying