ضلالت، فنا، تباهی، مرگ روحانی، دمار سایر معانی: (مذهبی) لعنت شدگی، نارستگاری، محکومیت ابدی، (قدیمی) فنا، نابودی، ویرانی، نیستی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انجام دهنده، وابسته به هنرهای نمایشی سایر معانی: بازیگر
مرتکب جنایت یا جنحه سایر معانی: مقصر به دادن شهادت دروغ، پیمان شکن، نقص عهد کرده، دروه، سوگند دروه خورده، دروغی داده شده
ناشى از پیمان شکنى، دروغ
رخصت، اجازه، دستور، پروانه، ترخیص، مرخصی، اذن سایر معانی: پرگ، دستوری [کامپیوتر] اجازه از ویژگی یک فایل که تعیین کننده ی کسی است که مجاز به خواندن یک اصلاح فایل است . مثلاً در فرمان chmod ug ...
مجاز، روا، اسان گیر سایر معانی: سهل انگار، کسی که سخت نمی گیرد، آسانگیر، اجازه دهنده، مجاز کننده، شایستگر [حقوق] مجاز، مأذون، اختیاری، با مدارا
ثبات قدم، پشت کار، استقامت، مداومت، اصرار سایر معانی: پیگیری، پافشاری، عزم راسخ، ایستادگی، سرسختی، پایمردی
پشتکارداشتن، استقامت بخرج دادن، ثابت قدم ماندن سایر معانی: ثبات قدم به خرج دادن، پایداری کردن، پافشاری کردن، استقامت کردن، ایستادگی کردن، پایمردی کردن، اصرار کردن، سماجت کردن، سرسختی کردن ...
پشت کاردار
اصرار کردن، سماجت کردن، پافشاری کردن سایر معانی: (در برابر مشکلات و مصائب) ایستادگی کردن، ثبات قدم داشتن، تسلیم نشدن، پشتکار داشتن، واسرنگیدن، بقا یافتن، دوام آوردن، پابرجا ماندن، باقی ماندن ...
زیرکی، روشن بینی، وضوح، روشنی، صراحت، تیز بینی، شفافی، روش فکری سایر معانی: عاقلی
صریح، روشن، واضح، شفاف سایر معانی: سلیس