permissive
معنی
مجاز، روا، اسان گیر
سایر معانی: سهل انگار، کسی که سخت نمی گیرد، آسانگیر، اجازه دهنده، مجاز کننده، شایستگر
[حقوق] مجاز، مأذون، اختیاری، با مدارا
سایر معانی: سهل انگار، کسی که سخت نمی گیرد، آسانگیر، اجازه دهنده، مجاز کننده، شایستگر
[حقوق] مجاز، مأذون، اختیاری، با مدارا
دیکشنری
قابل قبول
صفت
allowed, permissible, allowable, licensed, permissive, admissibleمجاز
permissible, lawful, allowed, permissive, admissible, freeروا
easygoing, lenient, permissiveاسان گیر
ترجمه آنلاین
سهل گیر
مترادف
acquiescent ، agreeable ، allowing ، approving ، easy going ، forbearing ، free ، indulgent ، latitudinarian ، lax ، liberal ، open minded ، permitting ، susceptible ، tolerant