(انگلیس - عامیانه) کنار گذاشتن، انبار کردن، سر جای خود گذاشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرتب کردن، (چیزها را) سر جای خود گذاشتن، منظم کردن
(گیاه شناسی) تایدی تیپز (گل وحشی بومی کالیفرنیا: layia platyglossa از خانواده ی composite)
درهم و برهم، نا مرتب سایر معانی: نامنظم، درهم ریخته، نابسامان، ریخته واریخته، شلخته، شورتی، پچل
کثیف، گل الود، الوده، خیس سایر معانی: گل الود، الوده، کثیف، خیس
پاکیزه، عفیف، طاهر، تمیز، پاک، صاف، زلال، نظیف، باطراوت، روشن، زدودن، منزهکردن، تنظیف کردن، پاک کردن، تمیز کردن، تصفیه کردن، درست کردن سایر معانی: سترده، مطهر، (از نظر اخلاقی) پاک، منزه، عار ...
1- روشن و آشکار کردن یا شدن 2- (پس از طوفان یا هوای ابری) صاف شدن (آسمان)، آفتابی شدن 3- شرح دادن (به وضوح) 4-درمان کردن، منظم کردن، گشودن، رفع کردن، باز شدن، روشن شدن
مهم، عمده، قابل توجه، شایان، پر مایه سایر معانی: شایان ملاحظه، کرامند، فراوان، کلان
بی نظم، بی ترتیب، اشفته، نا مرتب، نامنظم، مختل شده سایر معانی: درهم و برهم، مغشوش، ناسرواد، ناراستاد، پریشان، پرهرج و مرج، پرآشوب، آشفته، پرهنگامه، بیمار، دچار اختلال [نساجی] نامنظم - پیوند ...
خوب، زیبا، قشنگ، خوب سایر معانی: خوش قیافه، خوش ظاهر، معتنابه، کثیر، زیاد، عالی، مرغوب
کثیف، شلخته، کرم خورده، کرمو سایر معانی: لیسه گرفته، (در مورد احشام) حشره گرفته، دارای لارو حشرات (به ویژه خرمگس)، در هم ریخته، نامرتب، پست، فرومایه، قابل تحقیر
نسبتا بزرگ سایر معانی: نسبتا بزرگ (یا درشت یا گنده و غیره)