ذره بین، عدسی سایر معانی: مرجو، بلس، (کالبد شناسی) عدسی چشم، چشم مرجو، (انواع اسباب هایی که برای متمرکز کردن امواج صدا یا میکرو ویو یا الکترون و غیره به کار می رود) همگراگر، بشکل عدسی در اور ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تحقیر، یاس، نومیدی شکست سایر معانی: سرخوردگی، نومیدی، سرازیر شدن هواپیما (پیش از فرود)، 1- پایین آوردن یا پایین بردن، 2- آهسته کردن، کند کردن، بطی کردن 3- مایوس کردن، سر خورده کردن، نومید کر ...
میزان، سطح، تراز، سویه، هم تراز، سطح برابر، هدف گیری، الت ترازگیری، ترازسازی، یک دست، یک نواخت، مساوی، مستوی، هموار، مسطح، هم پایه، نشانه گرفتن، مسطح کردن، تراز کردن، مسطح کردن یاشدن سایر مع ...
(آدم) معقول، راست بین، ترازخوی، متعادل، معقولانه، دارای قضاوت صحیح
فحشاء سایر معانی: هرزگی، فسق، شهوت پرستی
وافر، سخی، روشن فکر، ازاده، زیاد، دارای سعه نظر، نظر بلند، جالب توجه، ازادی خواه، معتدل سایر معانی: وابسته به علوم انسانی، گشاده دست، سخاوتمند، دست و دل باز، دهشگر، فراوان، (تفسیر یا ترجمه) ...
هوس، شهوت جنسی، شور جنسی، تحریک شهوانی سایر معانی: (غریزه و خواسته های جنسی) شهوت جنسی، گایش خواست، جالش خواست، سپوزش خواهی، جالش نیرو [علوم دامی] تمایلات جنسی ؛ بخشی از رفتارهای تولید مثلی ...
وکیل، نایب، ستوان، ناوبان، رسدبان سایر معانی: دستیار، یاور، مباشر، معاون، نایب (کسی که در غیاب کسی دیگر وظایف او را انجام می دهد)، (ارتش) ستوان
نرم، تاشو، خم شو، خمیده، مطیع، خمیده کردن، خم کردن، تا کردن، تمرین نرمش کردن سایر معانی: قابل انعطاف، خم پذیر، خمش پذیر، خم شدنی، دارای بدن نرمش دار، پرنرمش، نرمش کردن، (معمولا با: up) تمرین ...
لنگ، لنگی، نرم، قابل انحناء، شل، اهسته رو، لنگیدن، خمیدن، شلیدن سایر معانی: لنگان لنگان رفتن، (کشتی و اسب و اتومبیل عیب دار و غیره) لک لک کنان رفتن، افتان و خیزان رفتن، لنگش، شل (به ویژه در ...
نقشۀ پیوستگی [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] یک نقشۀ فامتنی که نشاندهندۀ جایگاه نسبی ژنها یا قطعات دِناست ...
واژههای مصوب فرهنگستان
چابک، چالاک، نرم، تاشو، قابل انحناء، بنرمی سایر معانی: lissome نرم