levelheaded
معنی
(آدم) معقول، راست بین، ترازخوی، متعادل، معقولانه، دارای قضاوت صحیح
دیکشنری
سطح بالا
صفت
level-headedدارای قضاوت صحیح
ترجمه آنلاین
همسطح
مترادف
all there ، balanced ، collected ، commonsensical ، composed ، cool ، cool as cucumber ، coolheaded ، dependable ، discreet ، even tempered ، far sighted ، in one's right mind ، judicious ، practical ، prudent ، rational ، sane ، self possessed ، sensible ، steady ، together ، unflappable ، wise ، with all marbles