حرف بی صدا، حرف صامت، موافق، هم اهنگ، همخوان سایر معانی: همساز، هم آوا، هم صدا، متوافق، (عروض) دارای قافیه ی ناقص (رجوع شود به: consonance)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تصادفی، مشروط، محتمل، محتمل الوقوع سایر معانی: گمان سزا، ممکن، رویداد پذیر، شانسی، اتفاقی، بختی، (با: on یا upon) وابسته (به)، مشروط (به)، منوط به، (فلسفه) غیرجبری، آزاد، مختار، گروه، گروه گ ...
لجباز، لجوج، یک دنده، کله شق، ناسازگار، مخالفت امیز، از روی دشمنی، عناد امیز
خون سردی، سرد، خنک، خونسرد، خنک ساختن، چاییدن، خنک کردن، سرد کردن، ارام کردن سایر معانی: خنک (سردی خوشایند)، تگرگی، چاییده، (جامه و پتو و غیره) سرد، آرام، خوددار، مهارشده، (خودمانی) بی تفاوت ...
همدستی کردن، باهم کار کردن، تشریک مساعی کردن، همیاری کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن سایر معانی: همیاری کردن، باهم کار کردن، همدستی کردن، تشریک مساعی کردن، اشتراک مساعی کردن، تعاون کردن ...
سرجوخه، بدنی، جسمی سایر معانی: (ارتش) سرجوخه (دون رتبه ترین درجه دار در ارتش های امریکا و انگلیس)، تنی، جسمانی، (نادر) شخصی، (کلیسا) روکش کتانی محراب که نان و شراب عشای ربانی را روی آن قرار ...
مکاتبه کننده، مکاتبهای سایر معانی: متناظر [نساجی] برابر - مطابق [ریاضیات] مربوط به خود، متناظر، نظیر به نظیر، متقابل، هم پاسخ، متناظر، مطابق
(در اصل بوده است: couldn't care less) اصلا اهمیت ندارد، (در اصل بوده است: couldnt care less) اصلا اهمیت ندارد
روستایی، روستا صفت سایر معانی: (رفتار و ریخت) دهاتی، کشاورز مانند، کشاورزی
با وقار، خاصگی، مودب، شایسته دربار سایر معانی: (در خور شاهان و دربارشان) آراسته و با وقار، والا منش، با ادب و فرهیخته، درباری، شاهانه، چاپلوسانه، سالوس گرانه، تملق آمیز، بطرز چاپلوسانه ...
خل، دیوانه بی ازار سایر معانی: (عامیانه)، دیوانه، روانی
شکاف دیوار سایر معانی: سوراخ (به ویژه سوراخ یا درز دیوار)، درز، شکاف، رمز