courtly
معنی
با وقار، خاصگی، مودب، شایسته دربار
سایر معانی: (در خور شاهان و دربارشان) آراسته و با وقار، والا منش، با ادب و فرهیخته، درباری، شاهانه، چاپلوسانه، سالوس گرانه، تملق آمیز، بطرز چاپلوسانه
سایر معانی: (در خور شاهان و دربارشان) آراسته و با وقار، والا منش، با ادب و فرهیخته، درباری، شاهانه، چاپلوسانه، سالوس گرانه، تملق آمیز، بطرز چاپلوسانه
دیکشنری
دادگاه
صفت
dignified, courtly, stately, ladylike, adult, grandبا وقار
courtlyشایسته دربار
polite, courteous, nice, suave, respectful, courtlyمودب
best, courtly, electخاصگی
ترجمه آنلاین
درباری
مترادف
adulatory ، affable ، aristocratic ، august ، ceremonious ، chivalrous ، civil ، civilized ، complimentary ، conventional ، cultured ، decorous ، dignified ، elegant ، flattering ، formal ، gallant ، gracious ، high bred ، imposing ، lofty ، obliging ، polished ، polite ، preux ، prim ، refined ، stately ، studied ، urbane
متضاد
impolite ، indecorous ، inelegant ، low bred ، provincial ، rough ، uncivil ، unpolished ، unrefined