سرسری، ظاهری، صوری، سطحی سایر معانی: رویه ای، برونه ای، وابسته به سطح، مسطحه، مساحتی، هامنی، کم ژرفا، کم عمق، کم مایه، بی مایه، برونی [صنایع غذایی] صوری، سط حی، سرسری، ظ اهری ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پوشچنگار یاختههای پایۀ سطحی [علوم پایۀ پزشکی] پوشچنگار یاختههای پایهای که بر سطح خارجی پوست تنه ایجاد میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بیمایگی، سطحی، دانش سطحی سایر معانی: سطحی بودن
معلوم، ظاهر، مسلم، اشکار، پیدا، واری مسلم سایر معانی: آشکار، هویدا، ظاهری، صوری، وانمودین، مبرهن، به آسانی قابل درک یا رویت، نمایان، واضح، وارک مسلم [برق و الکترونیک] ظاهری [بهداشت] آشکار [ح ...
وسیله ارایش، فن ارایش و تزئین سایر معانی: آرایشی، زیباساز، بزکی، اسباب توالت، ابزار آرایش، اسباب بزک، (جمع) لوازم آرایشی، عیب زدا، لکه زدا، وابسته به لوازم آرایش، وابسته به بزک [بهداشت] آرای ...
نم زدن، تر کردن، رنگ پاشیدن، سرسری کارکردن، در اب شلپ شلپ کردن، بطور تفریحی کاری را کردن سایر معانی: (با پاشیدن یا فرو کردن) نم زدن، (به ویژه با دست) با آب بازی کردن، شلپ شلوپ کردن، (با: at ...
سطح، بیرونی، ظاهری، بیرون، خارج، خارجی، ظاهر سایر معانی: برونی، برونین، برون مرزی (در برابر: درونی internal)، مشهود، مجسم، خارج از ذهن و مغز انسان، از بیرون، برونزاد، از بیرون به درون، برون ...
اسان، سهل الحصول، باسانی قابل اجرا سایر معانی: (با تداعی منفی) آسان، سهل، گواشمه، سهل الوصول، (گفتار یا نوشتار) روان (ولی سطحی)، کم محتوا، توام با سهل انگاری، سرسری، (کسی که کار را به آسانی ...
ناک، سست، بی دوام، شل و ول سایر معانی: (نازک و بدساخت و کم دوام) پیزری، زپرتی، پوشالی، سست و بی دوام، زود خراب شو، ناپایا، غیرموجه، ناپذیرفتنی، بیخودی، بی اثر، (انگلیس) کاغذ نازک (که سابقا ن ...
تند، عجول، شتاب زده، دست پاچه، زود رس سایر معانی: عجولانه، شتاب آمیز، کرامند، بی فکرانه، باشتابزدگی، بلامقدمه، بی صبر، ناشکیبا، با آزردگی، از روی دلخوری، با تندی، زود خشم، زودرنج، آتشی مزاج ...
وابسته به فاحشه، فاحشه وار، زرق و برق دار و بد سایر معانی: فریبا، خوش ظاهر (و بد باطن)، جلف، پر زرق و برق، هرزه، بی بندوبار، (در اصل) جنده وار، فاحشه مانند، روسپی وار
بطور نمایان، بظاهر