بهم زننده، تکان دهنده، پر تحرک، هیجان اور سایر معانی: مهیج، شورانگیز، پر شور، فعال، پر کنش، پر مشغله، پر رونق [نساجی] به هم زدن [ریاضیات] به هم زدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[شیمی] تیغه همزن، پره همزن
موثر، متاثر کننده، تاثرآور، محرک احساسات، ظاهرساز
تحریک، پریشانی، تلاطم، هیجان، سراسیگی، اشفتگی سایر معانی: اضطراب، هراس، آسیمگی، سراسیمگی، دل آشفتگی، پریشان حالی، تکان شدید، هم زدن [سینما] سیستم گردش مداوم دارو در تانکها/میزان گردش دارو [ع ...
مهیج، باهیجان سایر معانی: هیجان آور، خیره کننده، تعجب آور، ترس آور
ژولیدگی، سرافکندگی، پریشانی، گیجی، اغتشاش، دست پاچگی، درهم و برهمی، اغفال، اشتباهی گرفتن، اسیمگی سایر معانی: سر در گمی، بهت، حیرت، آشفتگی، اختلال (حواس یا اوضاع)، سرگشتگی، بی ترتیبی، به هم ر ...
دلگرم کننده، امیدبخش، مهربان
پرشور و حرارت، پراحساسات، برانگیخته، تهییجشده، بهوس افتاده، به جنبش درامده
گیرا، موثر، برانگیزنده، برانگیزنده احساسات سایر معانی: (آنچه که فکر یا احساسات را سخت تحت تاءثیر قرار دهد) برداشت گذار، اندیش گذار، شگفت انگیز، تحسین انگیز، ستایش انگیز، شکوهمند [زمین شناسی] ...
حرکت، جنبش، پیشنهاد، تکان، سیر، ژست، جنب وجوش، پیشنهاد کردن، اشاره کردن سایر معانی: جنب، میل، خواست، (در گردهمایی ها و غیره) پیشنهاد، طرح، (حقوق) درخواست از دادگاه (برای صدور حکم و غیره)، اش ...
تکان، تغییر مکان، نقل مکان، نوبت حرکت یابازی، اقدام، حرکت، جنبش، تکان دادن، حرکت کردن، سیر کردن، وادار کردن، تحریک کردن، بازی کردن، حرکت دادن، جنبیدن، بجنبش دراوردن، بحرکت انداختن، متاثر ساخ ...
محرک، متحرک، سیار، سایر سایر معانی: در حال حرکت، گردان، جنبنده، گردنده، احساس انگیز، متاثر کننده، ترحم انگیز، سوزناک، وابسته به وسیله ی نقلیه ی در حال حرکت، جنبان، به حرکت آور، جنب زا، گردان ...