معنی

موثر، متاثر کننده، تاثرآور، محرک احساسات، ظاهرساز

دیکشنری

موثر بر
فعل
affectاثر کردن بر
change, modify, alter, shift, mutate, varyتغییر دادن
affect, touchمتاثر کردن
feign, pretend, fake, seem, feint, representوانمود کردن
love, like, smack, savor, affect, savourدوست داشتن
fall off, desire, incline, lean, trepan, affectتمایل داشتن
affectتظاهر کردن به

ترجمه آنلاین

تاثیر گذار

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.