agitation
معنی
تحریک، پریشانی، تلاطم، هیجان، سراسیگی، اشفتگی
سایر معانی: اضطراب، هراس، آسیمگی، سراسیمگی، دل آشفتگی، پریشان حالی، تکان شدید، هم زدن
[سینما] سیستم گردش مداوم دارو در تانکها/میزان گردش دارو
[عمران و معماری] بهمزدن - همزدن - درهم آمیختن - مخلوط کردن
[زمین شناسی] هم زنش، همزدن
[نساجی] هم زدن - مخلوط کردن
[ریاضیات] آشفتگی
[معدن] هم زدن (فلوتاسیون)
[روانپزشکی] آژیتاسیون
سایر معانی: اضطراب، هراس، آسیمگی، سراسیمگی، دل آشفتگی، پریشان حالی، تکان شدید، هم زدن
[سینما] سیستم گردش مداوم دارو در تانکها/میزان گردش دارو
[عمران و معماری] بهمزدن - همزدن - درهم آمیختن - مخلوط کردن
[زمین شناسی] هم زنش، همزدن
[نساجی] هم زدن - مخلوط کردن
[ریاضیات] آشفتگی
[معدن] هم زدن (فلوتاسیون)
[روانپزشکی] آژیتاسیون
دیکشنری
تحریک
اسم
incitement, stimulation, stimulus, excitation, instigation, agitationتحریک
turbulence, agitation, shock, toss, emotion, lopتلاطم
excitement, thrill, excitation, frenzy, dither, agitationهیجان
distress, confusion, turmoil, depression, agitation, desolationپریشانی
agitationسراسیگی
turmoil, chaos, turbulence, perturbation, disorder, agitationاشفتگی
ترجمه آنلاین
تحریک
مترادف
churning ، commotion ، discomposure ، disturbance ، rocking ، stirring ، tizzy ، tossing ، turbulence ، turmoil ، unrest ، upheaval