stirring
معنی
بهم زننده، تکان دهنده، پر تحرک، هیجان اور
سایر معانی: مهیج، شورانگیز، پر شور، فعال، پر کنش، پر مشغله، پر رونق
[نساجی] به هم زدن
[ریاضیات] به هم زدن
سایر معانی: مهیج، شورانگیز، پر شور، فعال، پر کنش، پر مشغله، پر رونق
[نساجی] به هم زدن
[ریاضیات] به هم زدن
دیکشنری
تکان دادن
صفت
shocking, stirring, convulsive, world-shakingتکان دهنده
stirringپر تحرک
stirringبهم زننده
stirringهیجان اور
ترجمه آنلاین
هم زدن
مترادف
arousing ، awakening ، dynamic ، electrifying ، emotional ، exhilarating ، gripping ، heartbreaking ، heartrending ، inspirational ، inspiring ، motivating ، provoking ، stimulating ، touching