چکه، ریزش نم نم، ترشح، ترشح کردن، پاشیدن، گلنم زدن، اب پاشی کردن سایر معانی: (آبگونه یا شن و غیره) پاشیدن، افشاندن، پخش کردن یا بردن، پراکنده بودن یا کردن، آمیخته بودن یا کردن، مقدار کم، کمی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اب پاش، گلاب پاش سایر معانی: با اب پاش پاشیدن [عمران و معماری] آبپاش - آبفشان - آب افشان [زمین شناسی] آبفشان [آب و خاک] آبپاش، آبیاری قطره ای
آبیاری بارانی [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات] نوعی آبیاری که در آن آب از بالای سطح خاک با آبپاشهای مخصوص بهصورت قطرههای باران پاشیده میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
سیستم (سازگان) آب پاشی خودکار (برای آبیاری چمن و غیره) [عمران و معماری] سیستم آبفشانی
[زمین شناسی] آبیاری بارانی برای سطح غیر مشخص
آب پاش ماشینی، برای چمن آب دادن
(با پولک یا ستاره و غیره) آراستن، گوهرنشان کردن
پریشان کردن، پراکنده کردن، متفرق کردن، متفرق ساختن، پریشان شدن سایر معانی: (از هم باز و پراکنده شدن یا کردن) پاشاندن، پراکندن، فراپاش کردن، پاشیدن، پخش کردن، از هم پاشاندن، متفرق کردن (به وی ...
چکه، چکه کردن، ژوشیدن، چکیدن، چکانیدن سایر معانی: چکاندن، چکه چکه ریختن، کاملا خیس بودن (به طوری که آبگونه از آن بچکد)، تراوش، تراوایی، چکانش، صدای چک چک آب، (معماری) آبریز (شیار باریکی که د ...
خیساندن، تر کردن، مرطوب کردن، خیس کردن، مرطوب شدن، نمدار کردن، تر شدن سایر معانی: نم زدن، (کمی) خیس کردن [نساجی] مرطوب سازی - مرطوب شدن - تر نمودن - تر شدن [آب و خاک] مرطوب کردن ...
متشعشع، پرتو افکندن، تابیدن، شعاع افکندن، متشعشع شدن سایر معانی: (اشعه یا امواج نوری یا حرارتی بیرون دادن) تابیدن، درخشیدن، رخشیدن، ساطع کردن یا شدن، رخشا کردن یا شدن، (مثل شعاع های دایره) ا ...
پراکنده شدن، پراکنده وپریشان کردن، افشاندن، پخش کردن، از هم جدا کردن، متفرق کردن سایر معانی: پاشیدن، پراکندن، فتالیدن، ولو کردن، پخش و پلا کردن، پاشیده شدن، ولو شدن، پخش و پلا شدن، متفرق شدن ...