sprinkle
معنی
چکه، ریزش نم نم، ترشح، ترشح کردن، پاشیدن، گلنم زدن، اب پاشی کردن
سایر معانی: (آبگونه یا شن و غیره) پاشیدن، افشاندن، پخش کردن یا بردن، پراکنده بودن یا کردن، آمیخته بودن یا کردن، مقدار کم، کمی، ریزه، خرده، خاکه، دانه، باران کم، نم نم باران، (پیش از اطو کردن) نم زدن، پشنگ زدن، نم نم باریدن، عمل پاشیدن، افشانش، پوش باران، پاشیده شدن
سایر معانی: (آبگونه یا شن و غیره) پاشیدن، افشاندن، پخش کردن یا بردن، پراکنده بودن یا کردن، آمیخته بودن یا کردن، مقدار کم، کمی، ریزه، خرده، خاکه، دانه، باران کم، نم نم باران، (پیش از اطو کردن) نم زدن، پشنگ زدن، نم نم باریدن، عمل پاشیدن، افشانش، پوش باران، پاشیده شدن
دیکشنری
بپاشید
اسم
discharge, secretion, sprinkle, spatter, leakage, sprayترشح
sprinkleریزش نم نم
drip, leak, trickle, seep, drop, sprinkleچکه
فعل
spray, sprinkle, pour, infuse, sparge, strewپاشیدن
secrete, spatter, discharge, plash, splash, sprinkleترشح کردن
sprinkleگلنم زدن
sprinkle, wet downاب پاشی کردن
ترجمه آنلاین
پاشیدن
مترادف
baptize ، christen ، dampen ، dot ، dredge ، dust ، freckle ، mist ، moisten ، pepper ، powder ، rain ، shake ، shower ، smear ، speck ، speckle ، spit ، spot ، spray ، spritz ، squirt ، strew ، stud